فرهنگی و آموزشی

بایگانی

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۴ ، ۱۹:۳۸
یاسمن

چند روزی است که دوباره خبر از فیلترینگ شبکه ی اجتماعی پر استفاده ی ایرانیان؛ تلگرام،به گوش می رسد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۴ ، ۱۹:۳۷
یاسمن

عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی گفت: عربستان باید متوجه باشد که اگر صبر جمهوری اسلامی ایران لبریز شود دیگر امریکا و اسرائیل نمی توانند به داد عربستان برسند و مطمئنا پاسخ محکمی را از جمهوری اسلامی ایران خواهد گرفت.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۴ ، ۱۲:۳۸
یاسمن

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۴ ، ۱۲:۲۴
یاسمن

محمدیان کارگردان انیمیشن «شاهزاده روم» : تلاش کردیم داستان عاشقانه "ملیکا" را با لطافت پیش چشم کودکان به تصویر بکشیم.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۴ ، ۱۲:۲۲
یاسمن

روزنامه وال استریت ژورنال به نقل از مقامات آمریکایی مدعی شد که ارتش سایبری ایران طی هفته های گذشته ایمیل مقامات دولت باراک اوباما را هک کرده است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آبان ۹۴ ، ۱۲:۱۲
یاسمن

مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت، مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود

من بی حیا نیستم

روزی روزگاری، عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند... و او را بدینگونه سیر نمایند. بعد از 70 سال عبادت ، روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد. طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد، آتش پرست 3 قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد.

سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت...

مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت، مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد. مرد عابدبا عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت : ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟

به اذن خدای عز و جلٌ ، سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم، من سالهای سال سگ در خانه مردی هستم، شبهابی که به من غذا داد پیشش ماندم ، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم... تو بی حیایی، تو که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک آتش پرست آمدی و طلب نان کردی...

مرد با شنیدن این سخنان منقلب شد و به عبادتگاه خویش بازگشت و توبه کرد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۴ ، ۱۷:۲۴
یاسمن

امروز عملى از او دیدم که مرابه فکر واداشت . با این که در مورد غذایش دقت کرده ام که از راه حلال به دست بیاید, نمى دانم به چه دلیل دست به این عمل زشت زده است

تربیت قبل از تولد

مـلامحمدتقى مجلسى از علماى بزرگ اسلام است .
وى در تربیت فرزندش اهتمام فراوان داشت و نـسـبـت به حرام و حلال , دقت فراوان نشان مى داد تا مبادا گوشت و پوست فرزندش با مال حرام رشدکند.مـحمدباقر, فرزند ملامحمدتقى , کمى بازیگوش بود.شبى پدربراى نماز و عبادت به مسجد جامع اصـفـهـان رفـت .

آن کـودک نـیـز همراه پدر بود. محمدباقر در حیاط مسجد ماند و به بازیگوشى پرداخت .
وى مشک پر از آبى را که در گوشه حیاط مسجد قرار داشت با سوزن سوراخ ‌کرد و آب آن را بـه زمـین ریخت .
با تمام شدن نماز, وقتى پدر از مسجدبیرون آمد, با دیدن این صحنه , ناراحت شد.
دست فرزند را گرفت وبه سوى منزل رهسپار شد. رو به همسرش کرد و گفت :

مى دانید که مـن در تربیت فرزندم دقت بسیار داشته ام .
امروز عملى از او دیدم که مرابه فکر واداشت . با این که در مورد غذایش دقت کرده ام که از راه حلال به دست بیاید, نمى دانم به چه دلیل دست به این عمل زشت زده است . حال بگو چه کرده اى که فرزندمان چنین کارى را مرتکب شده است ؟!

زن کمى فکر کرد و عاقبت گفت : راستش هنگامى که محمدباقر رادر رحم داشتم , یک بار وقتى به خانه همسایه رفتم , درخت انارى که درخانه شان بود, توجه مرا جلب کرد. سوزنى را در یکى از انارها فروبردم و مقدارى از آب آن را چشیدم !
ملامحمدتقى مجلسى با شنیدن سخن همسرش آهى کشید و به رازمطلب پى برد!!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۴ ، ۱۷:۱۸
یاسمن

داستان جالب:ایمان واقعی

او با لبخندی بر لبان و نوری بر دیدگان سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت : "خدایا ! می خواهی که اکنون چه کنم؟

ایمان واقعی

روزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت و متوجه  شد خانه و مغازه اش در غیاب  او آتش گرفته و کالا های گرانبهایش  همه سوخته و خاکستر شده اند  و خسارت هنگفتی به او وارد امده  است .

فکر می کنید آن مرد چه کرد؟!
خدا را مقصر شمرد و ملامت کرد؟ و یا اشک ریخت ؟ نه.....

او با لبخندی بر لبان و نوری بر دیدگان سر به سوی آسمان بلند کرد و گفت : "خدایا ! می خواهی که اکنون چه کنم؟
مرد تاجر پس از نابودی کسب پر رونق خود ، تابلویی بر ویرانه های خانه و مغازه اش آویخت که روی آن نوشته بود :
مغازه ام سوخت ! اما ایمانم نسوخته است ! فردا شروع به کار خواهم کرد!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۴ ، ۱۷:۱۵
یاسمن

سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید


امید

تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا می‌کرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم می‌دوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمی‌آمد.

سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد تا از خود و وسایل اندکش را بهتر محافظت نماید، روزی پس از آنکه از جستجوی غذا بازگشت، خانه کوچکش را در آتش یافت، دود به آسمان رفته بود، بدترین چیز ممکن رخ داده بود، او عصبانی و اندوهگین فریاد زد: «خدایا چگونه توانستی با من چنین کنی؟»

صبح روز بعد او با صدای یک کشتی که به جزیره نزدیک می‌شد از خواب برخاست، آن می‌آمد تا او را نجات دهد.

مرد از نجات دهندگانش پرسید: «چطور متوجه شدید که من اینجا هستم؟»
آنها در جواب گفتند: «ما علامت دودی را که فرستادی، دیدیم!»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۴ ، ۱۷:۰۷
یاسمن