شعر هفته دفاع مقدس
زخمهایت شکفته، رنگارنگ
رختخوابت همیشه شرمنده!
چشمهایت چه خیس میخندند
دردهایت کمی پراکنده
خندههایت عمل نکرده شده
میروی تا به گور تَن بدَهی
مثل احساس اولین رفتن!
هر چه داری برای من بدهی
ضربدرها هنوز بر شیشه است
تا نپاشد دلت به یکباره
زیر این طعنههای بمبآسا!
شایعاتی شبیه خمپاره!
سازمانبشر! حقوقبینالملل!
داستان واقعاً غمانگیز است
ها ای...! انگار نیستی در باغ
سرو تسلیم حکم پاییز است
پلکها را کنارتر بزنید
قلبهاتان همیشه در اغماست!
واقعیت هنوز بیمار است
واقعیت اسیر ملحفههاست!
از سکوتت بگو زمانی که
ناگهان جنون بر سرش بارید
اسپری های انگلیسی! در
عطرهای فرانسوی! پیچید
اشک و لبخند او یکی شدهاند
پشت چشمان ابرناک خمار
در پس زجّههای پی در پی
کم کمَک میشود به مرگ دچار
روی ماهش شکستهتر از دل
سرفههایش زیادتر شده است
از نگاهش تگرگ میبارد
شیمیاییاش حادتر شده است
نسخههایی که میشود انبار
قرصهایی که دکترش داده
مثل ساطور دردهای غلیظ
که به جانش دوباره افتاده
ای بقایای عشقبازیها!
ردّ لبهای مرگ بر جسمت!
حرفها را بساب در سینه
زندگی شد خلاصه در قسمت
ابتدا در میان رقص پلاک
شکل «مرغمهاجرت» کردند
بعد در «شیشهایترینآژانس»
منتقدها محاصرت کردند
بوی حرمت برای چه میداد؟
فحشهایی در سرت پیچید
مثل بوی عجیب سیری که
توی راه تنفست ماسید
شیمیایی زدند و پرسیدی
این چه دودی است شاید اسپند است
بوی بادام تلخآور؟!
ای خدا باز این چه ترفند است؟
صورتک هم نداشتی مؤمن!
نامت آن روز ماجرایی شد
در جواب اشاره کردنها
مردِ مجروح، شیمیایی شد
روزههای سکوت میگیری
آفتاب تو بر لب بام است
دردها را کمی تحمل کن
انتظار شروع یا پایان؟!
عیدفطریکه میروی از دست
عیدفطری که میشود قربان