فرهنگی و آموزشی

بایگانی

۷ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی

فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست

 

پرسید زان میانه یکی کودک یتیم

کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست

 

آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست

پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست

 

نزدیک رفت پیرزنی کوژپشت و گفت

این اشک دیدهٔ من و خون دل شماست

 

ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است

این گرگ سالهاست که با گله آشناست

 

آن پارسا که ده خرد و ملک، رهزن است

آن پادشا که مال رعیت خورد گداست

 

بر قطرهٔ سرشک یتیمان نظاره کن

تا بنگری که روشنی گوهر از کجاست

 

پروین، به کجروان سخن از راستی چه سود

کو آنچنان کسی که نرنجد ز حرف راست


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آذر ۹۴ ، ۱۶:۰۹
یاسمن

خییلی قشنگه
۰•●✿ Ƹ̵̡Ӝ̵̨̄Ʒ ✿●•۰

سالها پیش سرباز خوزستانی پس از اموزشی موقع تقسیم دید افتاده مشهد
دلگیر و غمگین شد
از طرفی ارادتش به اقا و از طرفی اوضاع بد مالی خانوادش که نمی تونست تنهاشون بذاره...

اولین شبی که مرخصی گرفت با همون لباس سربازی رفت حرم اقا
تا درد دل کنه و دلتنگیش رو به اقا بگه
ساعتها یه گوشه حرم اشک ریخت
وقتی برگشت به کفشداری تا پوتینهاش رو بگیره
دید واکس زده و تمیزن
کفشدار با جذبه با اون هیبت و موهای جوگندمی
وقتی پوتین هاش رو داد نگاهی به چشم سرباز
که هنوز خیس و قرمز از گریه بود کرد
و گفت چی شده سرکار که با لباس سربازی اومدی خدمت آقا و گریه هم کردی!
سرباز گفت:من بچه خورستانم
اونجا کمک خرج پدر پیرم و خانواده فقیرمم
هیچکس رو ندارم که انتقالی بگیرم
نمیدونم چکار کنم..........
کفشدار خندید و گفت اقا امام رضا خودش غریبه و غریب نواز
نگران هیچی نباش ...

دوسه روز بعد نامه انتقالی سرباز به لشکر ۹۲ زرهی اومد
اونم تایم اداری
سرباز شوکه بود
جز اقا و اون کفشدار کسی خبر نداشت ازین موضوع
هرجا و از هرکی پرسید کسی نمیدونست ماجرا رو
سرباز رفت پابوس اقا و برگشت شهرش
ولی نفهمید از کجا و کی کارش رو درست کرده ...

چند سال بعد داشت مانور ارتش رو میدید
یهو فرمانده نیرو زمینی رو موقع سخنرانی دید
چهرش اشنا بود.
اشک تو چشماش حلقه زد
فرمانده حال حاضر نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی ایران
قدرت اول منطقه 【امیر سرتیپ احمد پوردستان】
مرد با جذبه با موهای جوگندمی
همون کفشدار حرم اقا بود
که اون زمان فرمانده لشکر ۷۷ خراسان بود
فرمانده لشکری که کفش سربازش رو واکس زده بود
انتقالی اون رو به شهرش داده بود.

ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿ ܓ✿

♡ღ با امام رضا هیچ دری بسته نیست
♡ღ هیچ گره ای کور نیست
♡ღ هیچ دلی بیقرار نیست
♡ღ هیچ غمی باقی نمیومنه
♡ღ سلام بر امام مهربانی
♡ღ غریب طوس السلطان علی بن موسی الرضا (ع)

.."ﺍَﻟﺴَّﻠٰﺎﻡُ ﻋَﻠَﯿْﮏََ ﯾٰﺎعلی بن موسی الرضا"

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آذر ۹۴ ، ۲۱:۰۰
یاسمن

لب خشک و نفس خسته مدد یا الله ...

نامه ام را برسان دست اباعبدلله ...
بار الها ز کرم لطفی کن ...
اربعین پای پیاده حرم ثارالله ...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۴ ، ۰۷:۵۳
یاسمن



 

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد

زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

 

آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود

عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

 

شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل

نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد

 

صبح امید که بد معتکف پرده غیب

گو برون آی که کار شب تار آخر شد

 

آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل

همه در سایه گیسوی نگار آخر شد

 

باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز

قصه غصه که در دولت یار آخر شد

 

ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد

که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد

 

در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را

شکر کان محنت بی‌حد و شمار آخر شد

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ آبان ۹۴ ، ۰۷:۴۲
یاسمن


زاهد ظاهرپرست از حال ما آگاه نیست

در حق ما هر چه گوید جای هیچ اکراه نیست

 

در طریقت هر چه پیش سالک آید خیر اوست

در صراط مستقیم ای دل کسی گمراه نیست

 

تا چه بازی رخ نماید بیدقی خواهیم راند

عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست

 

چیست این سقف بلند ساده بسیارنقش

زین معما هیچ دانا در جهان آگاه نیست

 

این چه استغناست یا رب وین چه قادر حکمت است

کاین همه زخم نهان هست و مجال آه نیست

 

صاحب دیوان ما گویی نمی‌داند حساب

کاندر این طغرا نشان حسبة لله نیست

 

هر که خواهد گو بیا و هر چه خواهد گو بگو

کبر و ناز و حاجب و دربان بدین درگاه نیست

 

بر در میخانه رفتن کار یکرنگان بود

خودفروشان را به کوی می فروشان راه نیست

 

هر چه هست از قامت ناساز بی اندام ماست

ور نه تشریف تو بر بالای کس کوتاه نیست

 

بنده پیر خراباتم که لطفش دایم است

ور نه لطف شیخ و زاهد گاه هست و گاه نیست

 

حافظ ار بر صدر ننشیند ز عالی مشربیست

عاشق دردی کش اندر بند مال و جاه نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ آبان ۹۴ ، ۱۹:۰۶
یاسمن


رندان تشنه لب را آبی نمی دهد کس

گویا ولی شناسان رفتند از این ولایت

 

در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا

سر ها بریده بینی بی جرم و بی جنایت

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ آبان ۹۴ ، ۱۱:۰۱
یاسمن


عاشقان را سر شوریده به پیکر عجب است

                           دادن سر نه عجب ، داشتن سر عجب است

تن بی سر عجبی نیست رود گر در خاک

                             سر سرباز ره عشق به پیکر عجب است

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ آبان ۹۴ ، ۱۵:۴۸
یاسمن